ﯾﻌﻨﯽ ﯾﻪ ﺷﯿﺮﺯﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ
.
.
.ﯾﻪ ﺷﮑﺴﺖِ ﻋﺸﻘﯽ
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ " ﺍﻣﯿﺪﺟﻬﺎﻥ " ﺑﺰﻧﻪ؟
ﮐﺮﻩ ﺧﺮ خیلی ﺷﺎﺩﻩ...
دریافت کد صفحه ورودی
مردی نزد روانشناس رفت و از غم بزرگی که دردل داشت برای
دکتر تعریف کرد.
دکترگفت: به سیرک شهر برو آنجا دلقکی هست، اینقدر تو را می
خنداند که غمت یادت برود.
مرد لبخند تلخی زد و گفت:من همان دلقکم....
.
.
.
.
.
.
دکتر گفت: به جهنم که همان دلقکی!
مرد گفت : کصافط پول ویزیت دادم باید درمانم کنی!
دکتر گفت : برو نفهم بی شعور من فقط همونو بلد بودم دیگه
درمانه دیگه ای بلد نیستم!
مرد گفت : پس آشغال پولمو پس بده!
و دکتر پول دلقک را پس داد.
نکته داستان : آن مرد دروغ گفت و دلقک نبود ولی پول خود را پس
گرفت و سپس به سراغ دلقک رفت نامرد کصافط!
:|
دخـتـرا
.
..
.
.
.
.
.
.
تـورو خـدا بـا سـاپـورت نـیـایـن خـتـمـم :|
مـهـمـونـا یـادشـون مـیـره مـنـو :|
دارم به بچه همسايمون ریاضی یاد میدم ، میگم : شاهین جان اگه تو 10 تا لواشک داشته باشی ، سه تاش رو به شکیلا بدی و 4 تاش رو به گل چهره ، حالا چی داری ؟ .... نگاه میکنه تو چشام و میگه : خوب معلومه دوتا دوست دختر جدید ....!!!!! ..... یعنی بچه نیستن ، راه زنن
ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ .
ﻗاﺗﻞ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭﻗﺒﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ ...
ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ؟
ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻧﻤﻮﺩ : ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ...
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺳﭙﻬﺴﺎﻻﺭ ﺁﺭﺍﺩ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: ﺑﻠﻪ ﺳﺮﻭﺭﻡ!!!
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ!
ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻓﺖ، ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﺩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ...
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺟﻼﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ ...
ﺷﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ؟
ﻗﺎﺗﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ!!!
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﯿﺮ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ!!!!
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ﺯﯾﺮﺍ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ!!!
این مطلب رو گذاشتم زیرا میترسم بگویند گذشته ایران از یاد رفت…
تقسیم بندی موجودات زنده تغییر کرد:
جانوران........ گیاهان....... مجازیان . . .
این دسته آخر موجودات عجیبی هستن..
نه به غذا نه به آب و نه به اکسیژن نیاز دارند...
آنها فقط به اینترنت و دنیای مجازی نیاز دارند....
جک در حال مرگ بود و همسرش سامانتا کنار تخت او نشسته بود.
جک با صدایی ضعیف به همسرش گفت:
عزیزم چیزی هست که باید قبل از مرگم پیش تو اعتراف کنم.
...
همسرش جواب داد: هیچ نیازی نیست.
مرد پافشاری کرد و گفت: حتما باید این کار را انجام بدهم تا در آرامش بمیرم .
مرد ادامه داد: من با خواهرت ، با بهترین دوستش ، با مادرت و با بهترین دوستت رابطه داشتم.
همسرش به آرامی در پاسخ گفت:
میدانم عزیزم،من هم همین امروز فهمیدم حالا بخواب و بگذار که زهر کارش را انجام دهد!
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﭘﺴﺮﺍ ﻣﻮﻗﻊ ﺷﺴﺘﻦ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮﻥ ﺯﯾﺒﺎﯾﯿﺸﻮﻧﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻥ؟
ﭘﺴﺮﺍﺍﺍﺍ ﭘﺮﭼﻤﺎ ﺑﺎﻻ
.
.
.
.
.
.
.
ﭼﻮﻥ ﺍﺻﻼ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻥ!!!
ﺩﺧﺘﺮﺍ ﭘﺮﭼﻤﺎ ﺑﺎﻻﺗﺮﺭﺭﺭﺭ . . .
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟؟ !!
.
.
.
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺟﺎﯾﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﻤﺪﯾﻨﺶ
( ﺭﺍﺑﯿﻦ ﻭﯾﻠﯿﺎﻣﺰ ) ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ!
ﻭ
ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺟﺎﯾﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺶ 24ﺳﺎعته
ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺟﮏ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻫﺴﺘﻦ !!!
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﺍﻭﯾﻪ ﻧﮕﺎﺷﻮﻥ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ...
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﺑﺨﺖ
اقا سیلااااااااااام
مرگ مرتضی پاشایی پاک ترین خواننده ایران رو به تمام ایران تسلیت میگم
ای خداااااااا
چقد زود میشه به ادما گفت زنده یاااااد!
خدا بیامرزتش!!! من که خودم شخصا تنها با اهنگای مرتضی جونم اروم
میگرفتم! ای خدااااااااااااا چرا دیگه نمیتونیم تو نت سرچ کنیم اهنگ جدید
مرتضی پاشایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا به خونوادش صبر بده!
خدا رحمتش کنه
چرا مـــوس از سمت راسته مانیتور میره بیرون...
ولی از سمت چپ نمیره بیرون ؟؟؟
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و
گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی،
این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد
و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر
خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی، میتونی یک
مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که
احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلاتها خجالت
میکشه گفت: “دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو
بردار”
دخترک پاسخ داد: “عمو! نمیخوام خودم شکلاتها رو بردارم،
نمیشه شما بهم بدین؟ ”
بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی میکنه؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت
من بزرگتره!
بار اول که دیدمش تو کوچه بود...
یه لباس گل گلی تنش بود...با موهای بلند و خرمایی...
اومد طرفم و گفت داداشی؟میای باهام بازی کنی؟از چشمای نازش التماس
می بارید...خیلی کوچیک بودم اما دلم لرزید...
تو همون نگاه اول عاشقش شدم...
سه سال ازش بزرگتر بودم...قبول کردم و کلی بازی کردیم!اخرش گفت:
تو بهترین داداش دنیایی...سالها گذشت هر روز خودم تا مدرسه می بردمش...
هر روز به عشق دیدنش بیدار میشدم...
اما اون همیشه میگفت:تو بهترین داداش دنیایی...
داغون شدم که عشقم منو داداش صدا میزنه...
گذشت و گذشت...تا اینکه عروسی کرد و ماشین خودم شد ماشین عروسش...
منم رانندش بودم...هی گریه میکردم و اشکامو پاک میکردم...
سالها گذشت که تصادف کرد و واسه همیشه رفت...خودم زیر تابوتشو گرفتم...
اگه بود بازم می گفت:تو بهترین داداش دنیایی...
رفت...واسه همیشه رفت و حتی یکبار هم نتونستم بگم اخه دیوونه...
من عاشقتم...من میمیرم واست...چشمهات همه دنیامه...
یه شب شوهرش رفت دفترچه خاطراتشو اورد...
دیدم چشاش پر اشک بود...دفترو داد و رفت...
وقتی خوندمش مردم...نابود شدم...نابود...نوشته بود داداشی...
دوست داشتم...عاشقت بودم...اما میترسیدم بهت بگم!میترسم داداشی..
.امید وارم زود تر از تو بمیرم که اینو بخونی...داداشی ببخش که عاشقت
شدم...داداشی تمام ارزوهام تو بودی...داااااااادااااااااشی....
اگه یه روز کنار یه دختری غیر تو خوابیــدم
.
.
.
.
اون دختر
.
.
.
.
.
.
.
.
.
همون دوست مو بلوندته که با هم کلاس زبان میرین
چیه فک کردین منظورش دخترشه؟؟!!
نه بابا پسرا اینجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورین دیگه حال کنید
باز بگین فقط از دخترا مینویس
دختر فامیلمون پنج سالشه
بهش میگم مریم گلی بیا بغلم یه بوس بهم بده ^_^
برگشته مگیه مگه تو خودت زن نداری ؟؟
بزار برم برا الهام بگم میخواستی بوسم کنی^_^
تازشم من میخوام زن وحید بشم
من : وحید کیه ؟؟
اون : پچه قشنگ مهد کودمونه ^_^
من : جااااان ، حالا اونم ترو میخواد ؟؟
اون : دارم روش کار میکنم ^_^
من : خرج زندگیرو چکار میکنید ؟؟
مریم : بچه پولداره ^_^
د لامصب اینا رو سوار هواپیما کنید,
اینا بزرگ بشن خطرناکنااااا
.
امکان نداره تو دوران مدرسه عینکی باشی؛ دوستات نگن یه بار عینکتو بده بزنیم
اگه قبول داری نظر بده